اشکها
هنگامیکه پرده شفاف اشکها در دیدگان درخشان تو میدرخشند بی اختیار بیاد شبنمهای بهاری میافتم که بر روی گلبرگهای با طراوت و نرم گلها زیر اشعه کمرنگ صبحگاهی تلولو خاصی میگیرند.
فقط نمیدانم این اشکهای سوزان که ازدل پرحرارت تو بصورت قطرات ازدیده میچکد اشکهای
عشق است و یا اشکهای ندامت و پشیمانی؟
سرشک سوزان محبت است یا دوری و محنت؟ بمن بگو که اشکهای عشق است اشکهای عشق کشنده و جاویدان. هرگز سعی نکن این محبت خداوندی را از من پنهان کنی چون من به خاطر محبت و به خاطر عشق بی پایان زنده ام.
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۸۷ ساعت 19:17 توسط رضا
|